ترنم

(وحیده سلیمانی ماهانی)

ترنم

(وحیده سلیمانی ماهانی)

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

مدتی  ست مسئولین دائما تبلیغ می کنند برای جلوگیری از آلودگی هوا و کاهش مصرف سوخت از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنید  که این وسایل توی شهر ما محدود می شود به اتوبوس و تاکسی البته تاکسی هم برای قشر وسیعی حذف می شود چون اگه تردد با تاکسی باشد آخر هر ماه باید وامی گرفت تا هزینه تاکسی پرداخت گردد پس می ماند اتوبوس های  شرکت واحد و ازدحام مردم در ایستگاه .

چند روز پیش ، بعد از یک روز خسته کننده توی یکی از چهار راه های اصلی شهر منتظر اتوبوس بودم اولین اتوبوس از دور با وضعیتی در حال انفجار نمایان شد و جمعیت به سمتش حمله ور گشتند با باز شدن درب اتوبوس عده ای به زحمت از لای دست و پای سایرین پیاده شده اند و عده ای هم تلاش می کردم به هر طریقی سوار اتوبوس شوند من هم شجاعانه عقب ایستادم و تنها نظاره گر بودم  این وسط خانم میانسالی توجه من و جمعیت حاضر را به خودش جلب کرد که سعی می کرد به زور و فشار سوار اتوبوس شود و قسم پشت قسم که یکم جابه جا شید فقط یک پام بیرونه ، خانم خواهش برو جلوتر پای من هم بیاد تو و بالاخره با بسته شدن درب اتوبوس پای بیچاره از ترس گیر کردن بین در با هر زحمتی بود خودش را در اتوبوس جای داد و اتوبوس حرکت کرد ولی هنوز لبخند حاصل از سوار شدن آن زن بر لب ها جای خوش کرده بود و باز هم انتظار برای رسیدن اتوبوس بعدی.

اتوبوس سبز وارد ایستگاه شد و باز هم هجوم مردم به سمت اتوبوس ، اینبار من هم به جای عقب ایستادن و نگاه کردن تمام تلاشم را کردم تا سوار بر مرکب انفجاری گردم بالاخره تلاشم نتیجه داد و سوار شدم اتوبوس حرکت کرد و من در حاالی که به میله وسط اتوبوس پرس شده بودم جمعیت را نگاه می کردم صدای زنی را می شنیدم که از جمعیت می خواست راهی باز کنند تا بچه اش نفس بکشد ،دختر بچه  ای  که سعی می کرد سرش را از لای جمعیت بیرون بیاورد تا در اثر کمبود اکسیژن خفه نشود و هم همه مسافران با هم .

 با گذشت زمان کم کم من هم احساس کردم نیاز فوری به اکسیژن دارم و این فکر به ذهنم رسید حالا که تنها وسیله ی موجود اتوبوس های انفجاری هست کاش بر روی درب وردی بنویسند *بدون ماسک اکسیژن وارد نشوید*

پ ن: خیلی دوست داشتم از این اوضاع عکس بگیرم ولی همین که هنوز زنده ام خودش معجزه است .:)

وحیده .ماهانی

22/07/93

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۳ ، ۱۶:۰۰
وحیده سلیمانی ماهانی


چند  روز پیش برای اجرای طرح به یکی از پارک های شهر رفتیم  در ورودی پارک حضور پیرمردانی سالمند و ناتوان خیلی زود نظرمون رو به خودش جلب کرد سالمندانی که از دور احساس میشد معلول هستند ولی با نزدیک شدن به آنها پدرانی را یافتم که خاک غم بر چهره شان نشسته بود. چند تایی غوطه ور در افکار خود بودند و بقیه در حال صحبت با یکدیگر ، یکی دو نفر هم روی چمن پارک دراز کشیده بودند تمام مدت حضورم در پارک ذهنم درگیر سالمندان و یافتن راهی برای نزدیک شدن و صحبت کردن با آنها بود بالاخره تصمیم گرفتیم تا گوشه ای از طرح را برای سالمندان اجرا کنیم بعد از هماهنگی با سرپرست گروه به سمتشان رفتیم  و کارمان  را شروع کردیم طبق معمول دوربینم را روشن کردم و آماده برای گرفتن عکس ، اما با مخالفت سرپرست گروه مواجه شدم دلیل را پرسیدم  پاسخ داد رئیس خانه ی سالمندان اجازه نمی دهد و با بی حوصلگی گفت : می تونید یک عکس دسته جمعی با سالمندان به شرط حضور کادر همراه بگیرید و من هم قبول کردم که تنها یک عکس دسته جمعی بگیرم ولی برام سوال بود آخه چرا؟؟منتظر ماندم تا کار بچه ها تمام شود و عکس دسته جمعی بگیریم که خانم سرپرست کنار من آمد و گفت : با رئیسم تماس گرفتم و اجازه این کار را هم نداد این رفتار به شدت ذهنم را درگیر کرد و تصمیم گرفتیم تا مسئول همراه مان با رئیس خانه ی سالمندان تماس بگیرد و با ایشان صبحت کند تا اجازه عکس رو به ما بدهد تا ایشان مشغول صحبت بود ما هم به این پدربزرگان شاد اما غمگین نزدیک شدیم تا بیشتر و بهتر ارتباط بر قرار کنیم یکی از پیرمردان اهنگی ترکی را با سوز فروان می خواند سرپرست گروه کنارم امد و گفت از این آقا می تونید عکس بگیرید چون خانواده ندارد موضوع بیش از قبل برایم جالب شد چه ارتباطی بین عکس و داشتن خانواده وجود دارد چندتا عکس از این مرد تنها گرفتم تا تماس مسئولمون پایان یافت و گفت نتوانسته مدیر خانه ی سالمندان را راضی کند و ما مجبور به ترک جمع صمیمی پدران شاد دیروز گشتیم  ذهنم به شدت درگیر بود و دلیل این همه اصرار برای نگرفتن عکس را جویا شدم و تازه متوجه شدم دلیل این همه اصرار فرزندانی هستند که از انتشار تصاویر والدینشان در رسانه و دنیای مجازی ترس و واهمه دارند شاید آشنایی تصاویر را ببیند و به رفتارشان خرده گیرد و آنها شرمگین شوند پس از بهزیستی خواسته اند تا تصاویر والدینشان را منتشر نکند تا ابرویشان حفظ گردد و اینجا چیزی به ذهنم نرسید جز *پدر ها ، مادر ها در سکوت و تنهایی خانه ی سالمندان خاموش شوید تا فرزندانتان شرمگین نشوند.*


 وحیده .ماهانی 

05/07/93 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۳ ، ۱۹:۳۹
وحیده سلیمانی ماهانی