ترنم

(وحیده سلیمانی ماهانی)

ترنم

(وحیده سلیمانی ماهانی)

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

کودکان استثنایی ،کودکانی با قلب های بزرگ و مهربان و چشمانی پر از امید به خدا،کودکانی که از نظر ذهنی ،جسمی ،عاطفی و اجتماعی با سایرین تفاوت های چشمگیری دارند اما آنان نیز انسانند و نیازمند توجه،عشق و علاقه ؛ آنان نیز مانند سایر کودکان همسن خود بی مهری و محبت را با تمام وجود درک می کنند و هزاران بار بیشتر از یک کودک عادی قدردان و سپاس گذارند و با کوچکترین محبت و توجهی قلبشان سرشار از عشق می شود و لبخند بر لبانشان جاری می گردد.باتمام فرهنگ سازی هایی که در سطح جامعه گرفته اما باز هم این کودکان مورد بی مهری جامعه،نظام آموزشی و حتی خانواده ها قرار می گیرند و چه بسیارند خانواده هایی که از داشتن کودکی استثنایی عرق شرم بر پیشانی شان جاری می شود و تمام تلاش خود را می کنند تا فرزند خود را از دیگران پنهان کنند،گاهی تاسف از داشتن کودکی معلول آنان را روانه مراکز نگهداری از کودکان استثنایی می کند تا اندکی از احساس شرم خانواده ها کاسته شود و اگر کودک معلول در خانواده ای متولد شود که وجودش برای آنان باعث سرشکستگی نشود و به او به چشم انسانی نگاه کنند که جدا از تفاوت هایش باز هم انسان است و مانند هر کودک دیگری حق زندگی دارد و امیدش به آینده و خداست.آنگاه وارد جامعه و نظام آموزشی می شود که در آن این کودکان مورد بی مهری مسئولین و جامعه قرار میگیرند و زمانی می شود عمق این مهری را می توان حس کرد که حضور مسئولی برای چند دقیقه در کلاسشان آنان را چنان به وجود می آورد و آنچنان حس امید و نشاطی در چشمانشان موج می زند که گویی تمام تفاوت هایشان را به دست فراموشی سپرده اند و با قلب پاک و مهربانشان با جملات ساده اما پر معنای خود از مسئولین استقبال می کنند و مسئولین خوشحال از این استقبال لبخند می زنند و از کلاس خارج می شوند.مسئولین عکس هایشان را می گیرند ،وعده هایشان را می دهند و می روند ،وعده هایی که شاید عمر برخی از آنها حتی تا در مدرسه هم دوام نمی آورد و باز مدیر مدرسه می ماند و مدرسه ای در کوچه و پس کوچه های شهر ،با ساختمانی قدیمی و کوچک و کودکانی نیازمند از نظر روحی و جسمی و دستانی که برای دریافت کمک های درمانی و توانبخشی با هزینه های سرسام آور هنوز هم به سمت مسئولین دراز است تا شاید اندکی از غم این کودکان و خانواده هایشان کاسته شود 



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۱۹
وحیده سلیمانی ماهانی

به سوختن چوب کبریت نگاه می کردم که چگونه به محض شعله گرفتن می سوزاند و جلو می رود و در مسیر حرکت همه چیز را نابود می کند و بعد از نابودی همه خاموش می شود. اما آب جریان می یابد در مسیر زندگی می بخشد و به جلو می رود و همیشه جاری و ماندگار خواهد ماند.

در جامعه امروزی که دقیق شویم آدم هایی را پیدا می کنیم دقیقا با همین صفات برخی آتش و برخی آب ؛ برخی برای بودن و بالا رفتن همه چی را می سوزانند و از بین می برنند،از روی تک تک  آدم های اطرافشان رد می شوند تا به اوج برسند اما آنچه در انتظار آنهاست اوج نیست بلکه خاموشی و نابودی است .اما آدم هایی که در مسیرشان زندگی می بخشند ؛ به دیگران کمک می کنند و هر چه اوج می گیرند بیشتر زندگی می بخشند و آن روزی که به پایان زندگی خود می رسند مانند آبی که بخار می شود به آسمان می رود ؛ باران می شود و می بارد و دوباره آغازگر زندگی خواهد بود ؛ زندگی آنان نیز در وجود فردی دیگر آغازگر زندگی خواهد بود.

به این می اندیشم که در این جامعه صوری امروزی ما خواهان کدام یک هستیم ، می خواهیم آتش باشیم و بسوزانیم و خاموش شویم ، یا آب باشیم ، زندگی بخشیم و ماندگار شویم .

وحیده .ماهانی

آب خواهم بود، روینده وزندگی بخش 


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۳ ، ۰۸:۱۵
وحیده سلیمانی ماهانی

به نام خدایی که در این نزدیکی ست 


تقریبا سه ماهه که به اینجا سر نزده بودم شاید چون نیاز بود دور باشم از تمام هیاهو ها و خودم باشم و تنهایی و تصمیم، تصمیم برای زندگی ،تصمیمی برای رفع تمام اشتباهات گذشته و در پی بدست آوردن ارزوها های دوران نوجوانی ، ارزوهایی که بخاطر هدر دادن زمان و از شاخه ای به شاخه ای پریدن هر روز از آنها دور و دور تر شدم و حال می خواهم از تمام شاخه دل بکنم و مانند گنجشکی کوچک که تازه فهمیده  به جای پریدن از شاخه ای به شاخه دیگر و منتظر ماندن برای غذا می تواند پرواز کند و اوج بگیرید ؛ می خواهم پرواز کنم و اوج بگیرم  تا به تمام  خواسته های گذشته ام که حال هدفی بزرگ شده برام دست یابم  تا هم خودم به آرامش برسم و هم با موفقیت لبخند را بر لبان پدر و مادرم بنشانم


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۶
وحیده سلیمانی ماهانی