ترنم

(وحیده سلیمانی ماهانی)

ترنم

(وحیده سلیمانی ماهانی)

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است


همیشه فکر می کردم سایه ام تنها کسی هست که می تونم روش حساب باز کنم تنها کسی که توی شادی و غصه ام شریکم هست می تونم باهاش درد و دل کنم و همه چی رو باهاش قسمت کنم اما یک شب که بغض گلوم رو گرفته بود داشتم غصه می خوردم نیاز داشتم باشه اون نبود هر چی صداش کردم خبری ازش نبود انگار یکی دیگه رو پیدا کرده بود تا شب رو با اون باشه خیلی دلم شکست اشک هام رو پاک کردم و خوابیدم فردا صبح وقتی از خونه می رفتم بیرون دیدمش اما بهش توجه نکردم خواستم بفهمه باهاش قهرم اما اون هر جا رفتم بازم اومد فکر کنم می خواست منت کشی کنه حتی توی اتوبوس هم بود ولی من قهر بودم چون دیشب منو تنها گذاشته بود از اتوبوس که پیاده شدم یک ابر سیاه آسمون رو پوشانده بود و باران ریزه ریزه می بارید دلم خواست باهاش آشتی کنم چون هوا دو نفره بود و جون می داد برای پیاده روی دو نفره ، نگاه کردم باز نبود حتما رفته بود با عشقش تا این هوای دونفره رو جشن بگیره بغضم رو خوردم ،سایه ام عاشق شده بود و منو تنها گذاشته بود چاره ای نبود جز آرزوی خوشبختی براش:(

وحیده .ماهانی


۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۴۳
وحیده سلیمانی ماهانی

در آخرین روزهای طرح ملی ایمنی و سلامت مسافران نوروزی ۹۴ به سراغ جوانانی رفتیم که شهرشان معروف به باغ شهر و مرواید تاریخی کویر ایران است. شهر ماهان شهر باغ‌ها و کاروانسرا‌ها شهری در ۳۵ کیلومتری جنوب شرقی کرمان که هر ساله بابت باغ‌های ایرانی، قله‌های بلند سفیدپوش، معماری قدیمی و محصولات منحصر به‌فردش صد‌ها مسافر را از راه‌های دور و نزدیک به سمت خود می‌کشاند.


به گزارش روابط عمومی سازمان جوانان هلال احمر، جوانان هلال احمر در شهرستان ماهان مثل خیلی از اعضا در سایر استان ها خدمت رسانی را ارجح بر مسافرت و تفریح دانسته و در شرایط نامناسب آب و هوایی به عشق خدمت رسانی پارکاب و پیاده راهی خیابان و جاده‌ها می‌شوند یا در ورودی شهر در چادری سرد و نمناک با رویی گشاده به استقبال مسافران نوروزی می‌روند.

امروز همراه شده‌ایم با اعضای اکیپ سحاب و پست ورودی شهر ماهان که با وجود شرایط نامناسب آب و هوایی مشغول خدمت رسانی به مسافران هستند.

در میدان ورودی شهر ماهان میان خودرو‌های منتظر چادرآبی رنگ جوانان هلال احمر یک سر و گردن از سایر سازمان ها بالاتر است. در هوای بارانی و سرد ماهان اعضا آب کف چادر را خالی و موکت‌ها را تعویض می کنند. میان بازار شام پوسترهای نم کشیده، چادر خیس، نم باران، ترمز خودرو و مسافرانی که بارندگی و سرما مانع از پیاده شدن آنان می‌شود، این اعضا هستند که با لبخندی بر لب به سمت مسافران می‌روند و آنان را راهنمایی می‌کنند و در همین بین فرصتی پیدا می‌کنیم با اعضای پست گپی بزنیم.

محمد عرفان فلاحی تازه ۱۸ ساله شده و به قول خودش از وقتی چشم باز کرده بخاطر شغل مادرش همیشه در فعالیت‌های هلال احمر حضور داشته و با هلال بزرگ شده است الان هم به هلال احمر به چشم خانواده‌اش نگاه می‌کند و ۶ سال است که عضو شاخهٔ دانش آموزی و جوانان ماهان است و امسال هم به عنوان سر تیم اکیپ سحاب ماهان در طرح ایمنی و سلامت حضور دارد.

با خنده از او می‌پرسیم سر تیم سحاب و پست ثابت نکند از رکاب زدن خسته شده‌اید که با لبخند پاسخ می‌دهد نه سرماخورده‌ام و نمی‌توانستم توی این هوا رکاب بزنم برای همین امروز در پست ثابت هستم. باز هم قطار خودرو و رفتن اعضا و هوای بسیار سردی که کم کم حس زلزله‌ای ۷ ریشتری را به آدم می‌دهد.

کنار او محمد امین نادرنژاد دانشجوی ۱۹ ساله‌ای که سه سال است به عضویت هلال احمر در آمده است و سابقهٔ فعالیت در اکیپ سحاب و پست‌های سلامت محور هلال احمر ماهان را دارد. دانشجوی مترجمی زبان است و مسلط به زبان انگلیسی و به واسطه همین تحصیلات مترجم هلال احمر ماهان هم شده است و در روز افتتاحیه طرح ایمنی و سلامت این طرح و فعالیت‌های غنچه‌های هلال احمر و سرود هفت سین آن‌ها را برای توریست‌های آلمانی معرفی کرده است که به حدی مورد استقبال آنان قرار گرفته که به تمام غنچه‌ها هدیه داده‌اند.

محمد امین دلیل حضورش در هلال احمر را علاقه بسیارش به کمک رسانی می‌داند و می‌گوید هیچ شادی بالا‌تر از نجات جان یک انسان و کمک کردن به مردم نیست شادی وصف ناشدنی که هیچ جای دیگر قابل تجربه نیست.

تعداد زیاد خودرو و بارش باران که مانع از پیاده شده مسافران است باعث می‌شود هر دو نفر به بیرون از چادر بروند و فرصتی برای ارزیابی چادر می‌یابیم در میان پوستر‌ها و بروشورهای نم کشیده یک ماکت زیبا، یک درخت سیمی که همانند درختی تنومند و خشکیده می‌ماند و یک پیک نیک که قابلمه‌ای بر روی آن است و تعدادی پوستر و شیشه آب معدنی وارونه‌ای که بخار از آن خارج می‌شود و در آن هوای سرد ابرهای کوچکی را در درون چادر به وجود می‌آورد خودنمایی می‌کند منتظر می‌مانیم تا اعضا برگردند و در مورد ماکت، درخت، و آن دستگاه بخار عجیب و غریب از آنان سوال کنیم.

محمد عرفان که بر می گردد در مورد دستگاه بخار که خیلی جالب است سوال می‌کنیم که با لبخندی می‌گوید منظورتون اختراع ما ست با اشاره سر و لبخند حرفش را تایید می‌کنیم و او ادامه می‌دهد اینجا هوا سرد است و ما چون برق نداریم نمی‌توانیم از بخاری برقی استفاده کنیم.

صبح سعی داشتیم آب جوش درست کنیم ولی بخاطر سرما آب جوش نمی‌امد و برای همین یک دسته پوستر روی آن گذاشتیم تا زود‌تر جوش بیاید و یک آن به سرمان زد که وسط پوستر‌ها را سوراخ کنیم و شیشه آب معدنی را وارونه روی آن بگذاریم تا با بخار آب گرم شویم و واقعا هم می بینید اختراعمان جواب داده و گرم شدیم.

محمد امین که تازه به جمع ما پیوسته با خنده ادامه می‌دهد کلا امدادگران ماهان مرد روزهای بحرانی هستند و این توانایی را دارند تا در شرایط بحرانی برای زنده ماندن دست به اختراع بزنند. در مورد ماکت و درخت از آنان سوال می‌کنیم محمد امین می‌گوید ماکت نماد مقبره شاه نعمت الله ولی ماهان است که با کمترین هزینه توسط خود ما ساخته شده است و کمی چهره اش را در هم می‌کشد و ادامه می‌دهد برای ساخت ماکت سه شب در نمازخانه اداره خوابیده‌اند که باعث شده به شدت سرما بخورند ولی از اینکه توانسته نمادی زیبا از مقبره را بسازد بسیار خوشحال است.

او در مورد درخت می‌گوید: در پشت مقبره شاه نعمت الله ولی ماهان درخت تنومندی وجود دارد که خشک شده است اما با وجود خشک بودن هنوز پا برجاست و به نظر من خیلی زیبا و البته تنهاست بخاطر همین سعی کردیم با سیم نمادی از این درخت را بسازیم تا وقتی مسافران دربارهٔ آن از ما سوال کردند آنان را به سمت درخت خشک شده بفرستیم تا کمی از تنهایی در آید البته شاید آن درخت تنهایی را دوست داشته باشد ولی من دوست ندارم تنها باشد.[خنده ما و اعضا]

محمد عرفان می گوید: هر لحظه حضور در هلال احمر و خدمت رسانی یک خاطره است و هر لبخندی که بر لب یک مسافر می‌نشیند یک خاطره است و جدا کردن یکی از دیگری بسیار دشوار است.

محمد امین هم با حرف محمد عرفان موافق است و می‌گوید همهٔ لحظه‌های حضور در هلال احمر پر از خاطره است ولی لحظاتی که در اکیپ سحاب بچه ای گمشده را به خانواده اش بر می گرداندیم، هم بچه و هم خانواده ذوق می‌کردند حس خیلی خوبی به آدم دست می‌دهد.

در کنار پست اعضای طرح سحاب آماده برای گشت زنی با دوچرخه هایشان هستند. ابرهای تیره هنوز آسمان شهر را احاطه کرده‌اند و باران در حال بارش است و هوا به شدت سرد. مطمئنا آدم باید خیلی عاشق یک فعالیت باشد که بتواند در این سرما رکاب بزند در میدان قرنی ماهان به اکیپ سحاب می‌رسیم که مشغول راهنمایی چند خودرو هستند با آنان هماهنگ می‌کنیم تا در باغ شاهزاده ماهان ملاقاتشان کنیم.

اینجا باغ شاهزاده ماهان باغی که به دستور حاکمی جبار و ظالم بنا شده است و جای خالی چند کاشی کوچک روی دیوار سر در باغ حالا نمادی است از رهایی از ظلم، ظلمی که با مرگ شاهزاده‌ای پایان یافته و معماری که از خوشحالی کاشی‌های آخر را‌‌ رها کرده و به سوی خانواده شتافته است و این یادگار هر ساله مسافرانی بسیاری را به سمت خود می‌کشاند و پست باغ شاهزاده ماهان را تبدیل به یکی از شلوغ‌ترین پست‌های طرح ملی ایمنی و سلامت مسافران نوروزی کرده است.

اعضای حاضر در چادر در ازدحام مسافران گم شده‌اند و ما تنها می‌توانیم مسافرانی با نقشه و بروشور را ببینیم. سعی می‌کنیم کمی جلو‌تر برویم تا با اعضا احوال پرسی کرده و منتظر اکیپ سحاب بنشینیم. دو عضو جوان و سیل مسافران، صدای دستگاه فشارخونی که هر چند دقیقه یکبار بر دست مسافری بسته می‌شود و نقشه‌ها و بروشورهایی که نرسیده به میز تمام می‌شوند. به فضای دوستدارکودک می‌رویم تا باران کمی آرام بگیرد و چادر پر از کودکانی است که به شوق پخش نقاشی‌های خود در شبکهٔ پویا مشغول نقاشی کشیدن اند و همهمه و حرف زدن آنان با هم. از فرصت استفاده می کنیم و در چادر می مانیم تا خیس نشویم.

باران که قطع شد از فضا کودک بیرون می‌آییم تا سری به اطراف بزنیم بازارچهٔ موقتی، وسایل بازی کودکان، فریاد پشمکی پشمک زعفرانیه، بیا توت فرنگی ببر و همهمهٔ مسافران که باران و سرما هم بر آنان بی‌اثر بوده و جمعیتی انبوه در کنار سیاه چادر عشایری، به سمت جمعیت می‌رویم چندین شتر و ساربانانی با لباس بلوچی، اسبی سفید با موهای شرابی که روی پیشانیش شانه خورده‌اند، الاغی که دیگر توان حرکت ندارد و مسافران در صف برای سوار شدن بر مرکب. در حال تماشای سیاه چادر هستیم که اعضای سحاب از دور نمایان می‌شوند و با هم به سمت خیمهٔ نماز می‌رویم. منتظر می‌شویم تا اعضا کاپشن‌های خیس خود را در بیاورند و باب صحبت را باز کنیم. وزش باد روکش خیمهٔ نماز را به رقص در می‌آورد و طوفانی سهمگین را نوید می‌دهد باید قبل از اینکه خیمه بر سرمان فرو آید صحبت را آغاز کنیم.

محمد کاراموزیان جوان ۱۸ سالهٔ ماهانی که دو سال است در هلال احمر حضور دارد و علاقه به امداد و نجات را مهم‌ترین عامل حضور خود در هلال احمر می‌داند سال قبل به عنوان سحاب و امسال هم در پست ثابت و هم اکیپ سحاب حضور دارد و خوشحال است که می‌تواند به عنوان یک جوان ایرانی به مردم خدمت کند می‌گوید با تمام علاقه‌ای که به بودن در کنار خانواده دارم اما خدمت رسانی به مردم را مهم‌تر می‌دانم بخاطر همین تعطیلات خود را در اکیپ‌های هلال احمر سپری کرده‌ام.

مصطفی کارگر ۱۹ ساله دانشجوی رشتهٔ شهر سازی است و از سال ۸۹ بخاطر علاقه به تیم امداد و نجات کوهستان وارد هلال احمر شده است و اکنون دارای درجه نجاتگری است، مصطفی سابقه ۳ سال حضور در پست ثابت طرح ایمنی و سلامت و ۲ سال حضور در اکیپ سحاب را دارد و دلش می‌خواهد در اکیپ سحاب به جای دوچرخه با موتور سیکلت امدادرسانی کنند.

حمید رضا معین الدینی که دو ماه قبل وارد ۱۹ سال شده است ورودش را به هلال احمر بخاطر وجود یکی از اعضای تیم امداد و نجات کوهستان ماهان به نام محمد علی کاظم‌پور می‌داند که با برپایی کلاس‌های سنگ نوردی باعث جذب آنان به هلال احمر شده است و بعد‌ها هم بخاطر علاقه‌اش به هلال احمر در این نهاد ماندگار شده است.

از بچه‌ها می‌پرسیم از چه ساعتی مشغول فعالیت هستید؟ حمیدرضا می‌گوید ۸ صبح از هلال احمر به سمت پارک شهدا و ورودی شهر در مسیر جادهٔ قدیم ماهان حرکت کردیم، به چند نفر آدرس دادیم، یک خودرو که دچار مشکل شده بود را به سمت مکانیکی هدایت کردیم بعد هم به پارک شهدا رفتیم در زیر یک درخت با تل انباری از زباله مواجهه شدیم که در اثر باد و باران تصویر زشتی را برروی فضای سبز به وجود آورده بود آنجا را تمیز کردیم و بعد هم به سمت باغ شاهزاده رکاب زدیم و واقعا رکاب زدن در سربالایی آن هم با وجود باران، بسیار سخت و خسته کننده است.

طوفان به حدی شدید شده که احساس می‌کنیم چادر هر لحظه به پرواز در می‌آید و صدای بادی که در چادر می‌پیچید هول می اندازد در دلمان. از سر و صدا و فریاد‌های بیرون به وضوح می‌توان فهمید که طوفان بسیار شدید است. با صدای یکی از اعضای پست ثابت باغ شاهزاده از خیمهٔ نماز بیرون می‌آییم در آن هوای طوفانی خانواده‌ای نگران در جستجوی پسر بچهٔ خود هستند و اطلاعاتش را به اکیپ سحاب می‌دهند پسر بچه‌ای ۶ ساله با بلوز لی و شلوار قهوه‌ای. اعضای سحاب از ما جدا می‌شوند طوفان فضای دوستدار کودک را که تا ساعاتی قبل پر از شادی و هیاهوی کودکانهٔ بچه‌ها بود در خود مچاله کرده است و میز و صندلی‌ها بر روی هم افتاده‌اند.

به چادر پست ثابت باغ شاهزاده می‌رویم که هنوز پای برجاست طوفان تمام وسایل رو در هم ریخته است حتی رحل قران هم شکسته است اما اعضا در این بلبشو هم با رویی گشاده و لبخندی بر لب پذیرای مسافران هستند. بچه‌های سحاب با خوشحالی به سمت ما می‌آیند.

کودک را در باغ شاهزاده پیدا کردیم و تحویل خانواده دادیم. اینها را محمد می گوید و ادامه می دهد: تمام ۱۰۰۰ پلهٔ باغ را بالا رفتیم تا بچه را پیدا کردیم.

برای حسن ختام به سمت خیمهٔ نماز می‌رویم طوفان روکش چادر را انداخته است و تلاش بچه‌ها برای انداختن وکش در طوفان بی‌نتیجه می‌ماند علاقهٔ بچه‌ها به حدی است که دلمان نمی‌آید صحبت را نا‌تمام بگذاریم به داخل خیمهٔ نماز می‌رویم از بچه‌ها می‌خواهیم اگر خاطره‌ای در ذهن دارن بگویند.

حمید رضا می‌گوید جالب‌ترین خاطرهٔ من از حضور در طرح ایمنی و سلامت طوفان است و شرایط ما در طوفان پوستر‌ها و بروشور‌های پرنده در هوا، چادری که باید محکم نگهش داریم تا پرواز نکند و طوفانی که همیشه زورش بیشتر از ما بوده و هست ولی نمی‌تواند مانع از فعالیت ما شود.

محمد در ادامه می گوید: امسال طوفان آدم آدوری‌های (آدمک‌های ساخته شده از خار) ما را با خودش برد و به زحمت توانستیم باقی مانده‌اش را جمع آوری کنیم و از دوتا آدم آدوری یکی درست کنیم، طوفان قوی هست ولی ما اجازه نمی‌دهیم طوفان مانع از خدمت رسانی ما به مسافران شود.

مصطفی جالب‌ترین خاطره خودش از حضور در پست سحاب را مربوط به سال قبل می‌داند و می‌گوید زمانی که از جاده هفت باغ به سمت باغ شاهزاده ماهان در حرکت بودیم متوجه برخورد یک دستگاه پژو با گاردریل شدیم و فورا با اکیپ امداد تماس گرفتیم و با کمک آنان مصدومین را‌‌ رها سازی و اقدامات اولیه را انجام دادیم.

مصطفی خوشحال است که توانسته بودند جان خانواده‌ای را نجات دهند و امیدوار است همیشه بتواند ناجی جان افراد باشد. کم کم طوفان دارد خیمه را بر سرمان خراب می‌کند و مجبوریم با اعضای سحاب خداحافظی کنیم. به سمت چادر پست ثابت باغ شاهزاده می‌رویم که بخاطر طوفان به درون چادر رفته‌اند چادرشان در باد به شدت تکان می‌خورد اما آنان در آرامش و با گشاده رویی همچنان منتظر خدمت رسانی هستند.

تهیه گزارش: وحیده سلیمانی

گزارش من در سایت سازمان جوانان هلال احمر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۴۷
وحیده سلیمانی ماهانی