وقتی سایه ام عاشق شد
همیشه فکر می کردم سایه ام تنها کسی هست که می تونم روش حساب باز کنم تنها کسی که توی شادی و غصه ام شریکم هست می تونم باهاش درد و دل کنم و همه چی رو باهاش قسمت کنم اما یک شب که بغض گلوم رو گرفته بود داشتم غصه می خوردم نیاز داشتم باشه اون نبود هر چی صداش کردم خبری ازش نبود انگار یکی دیگه رو پیدا کرده بود تا شب رو با اون باشه خیلی دلم شکست اشک هام رو پاک کردم و خوابیدم فردا صبح وقتی از خونه می رفتم بیرون دیدمش اما بهش توجه نکردم خواستم بفهمه باهاش قهرم اما اون هر جا رفتم بازم اومد فکر کنم می خواست منت کشی کنه حتی توی اتوبوس هم بود ولی من قهر بودم چون دیشب منو تنها گذاشته بود از اتوبوس که پیاده شدم یک ابر سیاه آسمون رو پوشانده بود و باران ریزه ریزه می بارید دلم خواست باهاش آشتی کنم چون هوا دو نفره بود و جون می داد برای پیاده روی دو نفره ، نگاه کردم باز نبود حتما رفته بود با عشقش تا این هوای دونفره رو جشن بگیره بغضم رو خوردم ،سایه ام عاشق شده بود و منو تنها گذاشته بود چاره ای نبود جز آرزوی خوشبختی براش:(
وحیده .ماهانی