غوغای درون
يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۱۶ ب.ظ
فضای اتاق آکنده از صدای اذان
قلبم در تلاطم گذر لحظه ها
گلویم پر از بغض ،حسی به مانند خفگی
انگار دستانی گلویم را می فشارد
چشمانم پر از اشک و در تمنای بارش
اما انگار ابر چشمانم قصد بارش نداره
افکارم پر از هیاهوی و غوغای
بودن و نبودن،خواستن و نخواستن
مرگ و زندگی
وحیده.ماهانی
۹۲/۰۸/۰۵