کاش میشد بر میگشتم عقب ، درست همونجایی که غلط شروع شد ،همونجایی دل بستم به چیز هایی که نباید می بستم ،چشم هایم را بستم و گذر زمان را ندیدم ، زمان هم با سرعت گذشت و گذشت و حالا من ماندم و رویا ها و آرزوهایی که شاید عمر خیلی هاشون بسر امده من ماندم و اهدافی که بعد از سالها در نقطه شروع ایستادن و من سعی میکنم باز شروع کنم و موفق باشم و بدست آورم هر آنچه را که آرزو داشتم اما چگونه باز گردانم ثانیه ها ، دقایق ، ساعت های از دست رفته را .
می خواهم دل بدهم به زندگی ، به خودم ، به اهدافی که گرد و خاک زمان بر آنها نشسته است .دلم دستی را می خواهد که حضورش تکیه گاهی باشد برای زدودن غبار از آرزوهام و دریابد مرا در این دریا متلاطم و خروشان زندگی .
و.ماهانی